1 در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام، خدا بود؛ 2 همان در آغاز با خدا بود. 3 همه چیز به واسطۀ او پدید آمد، و از هرآنچه پدید آمد، هیچ چیز بدون او پدیدار نگشت. 4 در او حیات بود و آن حیات، نور آدمیان بود. 5 این نور در تاریکی میدرخشد و تاریکی آن را درنیافت. 6 مردی آمد که از جانب خدا فرستاده شده بود؛ نامش یحیی بود. 7 او برای شهادت دادن آمد، برای شهادت بر آن نور، تا همه به واسطۀ او ایمان آورند. 8 او خودْ آن نور نبود، بلکه آمد تا بر آن نور شهادت دهد. 9 آن نور حقیقی که به هر انسانی روشنایی میبخشد، براستی به جهان میآمد. 10 او در جهان بود، و جهان به واسطۀ او پدید آمد؛ امّا جهان او را نشناخت. 11 او به مُلک خویش آمد، ولی قومِ خودش او را نپذیرفتند. 12 امّا به همۀ کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی به هر کس که به نام او ایمان آورْد؛ 13 آنان که نه با تولدی بشری، نه از خواهشِ تن و نه از خواستۀ یک مرد، بلکه از خدا تولد یافتند. 14 و کلام، انسان شد و در میان ما مسکن گزید. ما بر جلال او نگریستیم، جلالی شایستۀ آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد، پر از فیض و راستی. 15 یحیی بر او شهادت میداد و ندا میکرد که «این است کسی که دربارهاش گفتم: ”آن که پس از من میآید بر من برتری یافته، زیرا پیش از من وجود داشته است“.» 16 از پُری او ما همه بهرهمند شدیم، فیض از پی فیض. 17 زیرا شریعت به واسطۀ موسی داده شد؛ فیض و راستی به واسطۀ عیسی مسیح آمد. 18 هیچکس هرگز خدا را ندیده است. امّا آن پسر یگانه که در آغوش پدر است، همان او را شناسانید
13چون عید پِسَخِ یهود نزدیک بود، عیسی به اورشلیم رفت. 14 در صحن معبد، دید که عدهای به فروش گاو و گوسفند و کبوتر مشغولند، و صرّافان نیز به کسب نشستهاند. 15 پس تازیانهای از طناب ساخت و همۀ آنها را همراه با گوسفندان و گاوان، از معبد بیرون راند. و سکههای صرّافان را بر زمین ریخت و تختهایشان را واژگون کرد، 16 و کبوترفروشان را گفت: «اینها را از اینجا بیرون برید، و خانۀ پدر مرا محل کسب مسازید!» 17 آنگاه شاگردان او به یاد آوردند که نوشته شده است: «غیرت برای خانۀ تو مرا خواهد سوزانید.» 18 پس یهودیان در برابر این عمل او گفتند: «چه آیتی به ما مینمایانی تا بدانیم اجازۀ چنین کارها را داری؟» 19 عیسی در پاسخ ایشان گفت: «این معبد را ویران کنید که من سه روزه آن را باز بر پا خواهم داشت.» 20 یهودیان گفتند: «بنای این معبد چهل و شش سال به طول انجامیده است، و حال تو میخواهی سه روزه آن را بر پا کنی؟» 21 لیکن معبدی که او از آن سخن میگفت پیکر خودش بود. 22 پس هنگامی که از مردگان برخاست، شاگردانش این گفتۀ او را به یاد آورده، به کتب مقدّس و سخنان او ایمان آوردند. 23 در مدتی که او برای عید پِسَخ در اورشلیم بود، بسیاری با دیدن آیاتی که از او صادر میشد، به نام او ایمان آوردند. 24 امّا عیسی را بر ایمانشان اعتماد نبود، زیرا همه را میشناخت 25 و نیازی نداشت کسی دربارۀ انسان چیزی به او بگوید، زیرا خود میدانست در درون انسان چیست.
1 مردی بود از فَریسیان، نیقودیموس نام، از بزرگان یهود. 2 او شبی نزد عیسی آمد و به وی گفت: «استاد، میدانیم تو معلّمی هستی که از سوی خدا آمده است، زیرا هیچکس نمیتواند آیاتی را که تو به انجام میرسانی، به عمل آورد، مگر آنکه خدا با او باشد.» 3 عیسی در پاسخ گفت: «آمین، آمین، به تو میگویم، تا کسی از نو زاده نشود، نمیتواند پادشاهی خدا را ببیند.» 4 نیقودیموس به او گفت: «کسی که سالخورده است، چگونه میتواند زاده شود؟ آیا میتواند دیگر بار به رَحِم مادرش بازگردد و به دنیا آید؟» 5 عیسی جواب داد: «آمین، آمین، به تو میگویم تا کسی از آب و روح زاده نشود، نمیتواند به پادشاهی خدا راه یابد. 6 آنچه از بشرِ خاکی زاده شود، بشری است؛ امّا آنچه از روح زاده شود، روحانی است. 7 عجب مدار که گفتم باید از نو زاده شوید! 8 باد هر کجا که بخواهد میوزد؛ صدای آن را میشنوی، امّا نمیدانی از کجا میآید و به کجا میرود. چنین است هر کس نیز که از روح زاده شود.» 9 نیقودیموس از او پرسید: «چنین چیزی چگونه ممکن است؟» 10 عیسی پاسخ داد: «تو معلّم اسرائیلی و این چیزها را درنمییابی؟ 11 آمین، آمین، به تو میگویم که ما از آنچه میدانیم سخن میگوییم و بر آنچه دیدهایم شهادت میدهیم، امّا شما شهادتمان را نمیپذیرید. 12 اگر هنگامی که دربارۀ امور زمینی با شما سخن گفتم باور نکردید، چگونه باور خواهید کرد اگر از امور آسمانی به شما بگویم؟ 13 هیچکس به آسمان بالا نرفته است، مگر آن که از آسمان فرود آمد، یعنی پسر انسان [که در آسمان است]. 14 همانگونه که موسی آن مار را در بیابان برافراشت، پسر انسان نیز باید برافراشته شود، 15 تا هر که به او ایمان آوَرَد، حیات جاویدان داشته باشد. 16 «زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد. 17 زیرا خدا پسر را به جهان نفرستاد تا جهانیان را محکوم کند، بلکه فرستاد تا به واسطۀ او نجات یابند. 18 هر که به او ایمان دارد محکوم نمیشود، امّا هر که به او ایمان ندارد، هماینک محکوم شده است، زیرا به نام پسر یگانۀ خدا ایمان نیاورده است. 19 و محکومیت در این است که نور به جهان آمد، امّا مردمان تاریکی را بیش از نور دوست داشتند، چرا که اعمالشان بد است. 20 زیرا هر آن که بدی را به جا میآورَد از نور نفرت دارد و نزد نور نمیآید، مبادا کارهایش آشکار شده، رسوا گردد. 21 امّا آن که راستی را به عمل میآورَد نزد نور میآید تا آشکار شود که کارهایش به یاری خدا انجام شده است.»
1 چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیدهاند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان میدهد 2 - شاگردان عیسی تعمید میدادند نه خودش - 3 یهودیه را ترک گفت و دیگر بار رهسپار جلیل شد. 4 و میبایست از سامِرِه بگذرد. 5 پس به شهری از سامِرِه به نام سوخار رسید، نزدیک قطعه زمینی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود. 6 چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی خسته از سفر در کنار چاه نشست. حدود ساعتِ ششم از روز بود. 7 در این هنگام، زنی از مردمان سامِرِه برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعهای آب به من بده،» 8 زیرا شاگردانش برای تهیۀ خوراک به شهر رفته بودند. 9 زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامِریام آب میخواهی؟» زیرا یهودیان با سامِریان مراوده نمیکنند. 10 عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمییافتی و میدانستی کیست که از تو آب میخواهد، تو خود از او میخواستی، و به تو آبی زنده عطا میکرد.» 11 زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا میآوری؟ 12 آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گلههایش از آن میآشامیدند؟» 13 عیسی گفت: «هر که از این آب مینوشد، باز تشنه میشود. 14 امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا به حیات جاویدان جوشان است.» 15 زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.» 16 عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.» 17 زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری، 18 زیرا پنج شوهر داشتهای و آن که هماکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!» 19 زن گفت: «سرورم، میبینم که نبی هستی. 20 پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.» 21 عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فرا خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم. 22 شما آنچه را نمیشناسید میپرستید، امّا ما آنچه را میشناسیم میپرستیم، زیرا نجات به واسطۀ قوم یهود فراهم میآید. 23 امّا زمانی میرسد، و هماکنون فرا رسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است. 24 خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» 25 زن گفت: «میدانم که مسیح (که معنی آن ’مسح شده‘ است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.» 26 عیسی به او گفت: «من که با تو سخن میگویم، همانم.» 27 همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن میگوید. امّا هیچیک نپرسید «چه میخواهی؟» یا «چرا با او سخن میگویی؟» 28 آنگاه زن، کوزۀ خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: 29 «بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟» 30 پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روان شدند. 31 در این میان، شاگردان از او خواهش کرده، گفتند: «استاد، چیزی بخور.» 32 امّا عیسی به آنان گفت: «من خوراکی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمیدانید.» 33 شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟» 34 عیسی به ایشان گفت: «خوراک من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را به جا آورم و کار او را به کمال رسانم. 35 آیا این سخن را نشنیدهاید که ”چهار ماهْ بیشتر به موسم درو نمانده است“؟ امّا من به شما میگویم، چشمان خود را بگشایید و ببینید که هماکنون کشتزارها آمادۀ درو است. 36 هماکنون، دروگر مزد خود را میستاند و محصولی برای حیات جاویدان گرد میآورد، تا کارنده و دروکننده با هم شادمان شوند. 37 در اینجا این گفته صادق است که ”یکی میکارد و دیگری میدِروَد“. 38 من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که دسترنج خودتان نیست. دیگران محنت کشیدند و شما دسترنج آنان را برداشت میکنید.» 39 پس در پی شهادت آن زن که گفته بود «هرآنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت،» بسیاری از سامِریانِ ساکنِ آن شهر به عیسی ایمان آوردند. 40 چون آن سامِریان نزد عیسی آمدند، از او خواستند نزدشان بماند. پس دو روز در آنجا ماند. 41 و بسیاری دیگر به سبب شنیدن سخنانش ایمان آوردند. 42 ایشان به آن زن میگفتند: «دیگر تنها بهخاطر سخن تو ایمان نمیآوریم، زیرا خودْ سخنان او را شنیدهایم و میدانیم که این مرد براستی نجاتدهندۀ عالَم است.»
19 پاسخ عیسی چنین بود: «آمین، آمین، به شما میگویم که پسر از خود کاری نمیتواند کرد مگر کارهایی که میبیند پدرش انجام میدهد؛ زیرا هر چه پدر میکند، پسر نیز میکند. 20 زیرا پدر، پسر را دوست میدارد و هرآنچه میکند به او مینمایاند و کارهای بزرگتر از این نیز به او خواهد نمایاند تا به شگفت آیید. 21 زیرا همانگونه که پدر مردگان را برمیخیزاند و به آنها حیات میبخشد، پسر نیز به هر که بخواهد، حیات میبخشد. 22 و پدر بر کسی داوری نمیکند، بلکه تمام کارِ داوری را به پسر سپرده است. 23 تا همه پسر را حرمت گذارند، همانگونه که پدر را حرمت مینهند. زیرا کسی که پسر را حرمت نمیگذارد، به پدری که او را فرستاده است نیز حرمت ننهاده است. 24 آمین، آمین، به شما میگویم، هر که کلام مرا به گوش گیرد و به فرستندۀ من ایمان آورد، حیات جاویدان دارد و به داوری نمیآید، بلکه از مرگ به حیات منتقل شده است. 25 آمین، آمین، به شما میگویم، زمانی فرا میرسد، بلکه هماکنون است، که مردگان صدای پسر خدا را میشنوند و کسانی که به گوش گیرند، زنده خواهند شد. 26 زیرا همانگونه که پدر در خود حیات دارد، به پسر نیز عطا کرده است که در خود حیات داشته باشد، 27 و به او این اقتدار را بخشیده که داوری نیز بکند، زیرا پسر انسان است. 28 از این سخنان در شگفت مباشید، زیرا زمانی فرا میرسد که همۀ آنان که در قبرند، صدای او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. 29 آنان که نیکی کرده باشند، برای قیامتی که به حیات میانجامد، و آنان که بدی کرده باشند، برای قیامتی که مکافات در پی دارد. 30 من از خود کاری نمیتوانم کرد، بلکه بنا بر آنچه میشنوم داوری میکنم و داوری من عادلانه است، زیرا در پی انجام خواست خود نیستم، بلکه انجام ارادۀ فرستندۀ خود را خواهانم.
22 روز بعد، جماعتی که آن سوی دریا مانده بودند، دریافتند که بهجز یک قایق، قایقی دیگر در آنجا نبوده است، و نیز میدانستند که عیسی با شاگردانش سوار آن نشده بود، بلکه شاگردان به تنهایی رفته بودند. 23 آنگاه قایقهای دیگری از تیبِریه آمدند و نزدیک جایی رسیدند که آنها پس از شکرگزاریِ خداوند، نان خورده بودند. 24 چون مردم دریافتند که نه عیسی آنجاست و نه شاگردانش، بر آن قایقها سوار شدند و در جستجوی عیسی به کَفَرناحوم رفتند. 25 چون او را آن سوی دریا یافتند، به وی گفتند: «استاد، کِی به اینجا آمدی؟» 26 عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما میگویم، مرا میجویید نه به سبب آیاتی که دیدید، بلکه به سبب آن نان که خوردید و سیر شدید. 27 کار کنید، امّا نه برای خوراک فانی، بلکه برای خوراکی که تا حیات جاویدان باقی است، خوراکی که پسر انسان به شما خواهد داد. زیرا بر اوست که خدای پدر مُهر تأیید زده است.» 28 آنگاه از او پرسیدند: «چه کنیم تا کارهای پسندیدۀ خدا را انجام داده باشیم؟» 29 عیسی در پاسخ گفت: «کار پسندیدۀ خدا آن است که به فرستادۀ او ایمان آورید.» 30 گفتند: «چه آیتی به ما مینمایانی تا با دیدن آن به تو ایمان آوریم؟ چه میکنی؟ 31 پدران ما در بیابان مَنّا خوردند، چنانکه نوشته شده است: ”او از آسمان به آنها نان داد تا بخورند.“» 32 عیسی پاسخ داد: «آمین، آمین، به شما میگویم، موسی نبود که آن نان را از آسمان به شما داد، بلکه پدر من است که نان حقیقی را از آسمان به شما میدهد. 33 زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات میبخشد.» 34 پس گفتند: «این نان را همواره به ما بده.» 35 عیسی به آنها گفت: «نان حیات من هستم. هر که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود، و هر که به من ایمان آوَرَد هرگز تشنه نگردد. 36 ولی چنانکه به شما گفتم، هرچند مرا دیدهاید، امّا ایمان نمیآورید. 37 هرآنچه پدر به من بخشد، نزد من آید؛ و آن که نزد من آید، او را هرگز از خود نخواهم راند. 38 زیرا از آسمان فرود نیامدهام تا به خواست خود عمل کنم، بلکه آمدهام تا ارادۀ فرستندۀ خویش را به انجام رسانم. 39 و ارادۀ فرستندۀ من این است که از آن کسان که او به من بخشیده، هیچیک را از دست ندهم، بلکه آنان را در روز بازپسین برخیزانم. 40 زیرا ارادۀ پدر من این است که هر که به پسر بنگرد و به او ایمان آوَرَد، از حیات جاویدان برخوردار شود، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید.» 41 آنگاه یهودیان دربارۀ او همهمه آغاز کردند، چرا که گفته بود «مَنَم آن نان که از آسمان نازل شده است.» 42 میگفتند: «مگر این مرد، عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادرش را میشناسیم؟ پس چگونه میگوید، ”از آسمان نازل شدهام“؟» 43 عیسی در پاسخ گفت: «با یکدیگر همهمه مکنید. 44 هیچکس نمیتواند نزد من آید مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید. 45 در کتب پیامبران آمده است که ”همه از خدا تعلیم خواهند یافت.“ پس هر که از خدا بشنود و از او تعلیم یابد، نزد من میآید. 46 نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، مگر آن کس که از خداست؛ او پدر را دیده است. 47 آمین، آمین، به شما میگویم، هر که ایمان دارد، از حیات جاویدان برخوردار است. 48 من نان حیاتم. 49 پدران شما، مَنّا را در بیابان خوردند، و با این حال مردند. 50 امّا نانی که از آسمان نازل میشود چنان است که هر که از آن بخورَد، نخواهد مرد. 51 مَنَم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. هر کس از این نان بخورَد، تا ابد زنده خواهد ماند. نانی که من برای حیات جهان میبخشم، بدن من است.» 52 پس جدالی سخت در میان یهودیان درگرفت که «این مرد چگونه میتواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟» 53 عیسی به ایشان گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم، که تا بدن پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید. 54 هر که بدن مرا بخورَد و خون مرا بنوشد، حیات جاویدان دارد، و من در روز بازپسین او را بر خواهم خیزانید. 55 زیرا بدن من خوردنی حقیقی و خون من آشامیدنی حقیقی است. 56 کسی که بدن مرا میخورَد و خون مرا مینوشد، در من ساکن میشود و من در او. 57 همانگونه که پدرِ زنده مرا فرستاد و من به پدرْ زندهام، آن که مرا میخورد نیز به من زنده خواهد بود. 58 این است نانی که از آسمان نازل شد؛ نه مانند آنچه پدران شما خوردند، و با این حال مردند؛ بلکه هر کس از این نان بخورد، تا ابد زنده خواهد ماند.» 59 عیسی این سخنان را زمانی گفت که در کنیسهای در کَفَرناحوم تعلیم میداد.
12 سپس عیسی دیگر بار با مردم سخن گفته، فرمود: «من نور جهانم. هر که از من پیروی کند، هرگز در تاریکی راه نخواهد پیمود، بلکه از نورِ زندگی برخوردار خواهد بود.» 13 پس فَریسیان به او گفتند: «تو خود بر خویشتن شهادت میدهی، پس شهادتت معتبر نیست.» 14 عیسی در پاسخ ایشان گفت: «هرچند من خود بر خویشتن شهادت میدهم، ولی شهادتم معتبر است، زیرا میدانم از کجا آمدهام و به کجا میروم. امّا شما نمیدانید من از کجا آمدهام و به کجا میروم. 15 شما با معیارهای انسانی داوری میکنید، امّا من بر کسی داوری نمیکنم. 16 ولی حتی اگر هم بکنم، داوری من درست است، زیرا تنها نیستم، بلکه پدری که مرا فرستاده است نیز با من است. 17 در شریعت شما نوشته شده که شهادت دو شاهد معتبر است. 18 من خود بر خویشتن شهادت میدهم، و پدری نیز که مرا فرستاده است، بر من شهادت میدهد.» 19 آنگاه بدو گفتند: «پدر تو کجاست؟» عیسی پاسخ داد: «نه مرا میشناسید و نه پدر مرا. اگر مرا میشناختید پدرم را نیز میشناختید.» 20 عیسی این سخنان را آنگاه که در خزانۀ معبد تعلیم میداد، بیان کرد. امّا هیچکس او را گرفتار نکرد، زیرا ساعت او هنوز فرا نرسیده بود.
1 در راه که میرفت، کوری مادرزاد دید. 2 شاگردانش از او پرسیدند: «استاد، گناه از کیست که این مرد کور به دنیا آمده است؟ از خودش یا از والدینش؟» 3 عیسی پاسخ داد: «نه از خودش، و نه از والدینش؛ بلکه چنین شد تا کارهای خدا در او نمایان شود. 4 تا روز است باید کارهای فرستندۀ مرا به انجام رسانیم؛ شب نزدیک میشود، که در آن کسی نمیتواند کار کند. 5 تا زمانی که در جهان هستم، نور جهانم.» 6 این را گفت و آبِ دهان بر زمین افکنده، گِل ساخت و آن را بر چشمان آن مرد مالید 7 و او را گفت: «برو و در حوض سْیلوآم (که به معنی ’فرستاده‘ است) شستشوی کن.» پس رفت و شستشوی کرده، از آنجا بینا بازگشت. 8 همسایگان و کسانی که پیشتر او را در حال گدایی دیده بودند، پرسیدند: «مگر این همان نیست که مینشست و گدایی میکرد؟» 9 بعضی گفتند: «همان است.» دیگران گفتند: «شبیه اوست.» امّا او خود به تأکید میگفت: «من همانم.» 10 پس، از او پرسیدند: «چگونه چشمانت باز شد؟» 11 پاسخ داد: «مردی عیسی نام، گِلی ساخت و بر چشمانم مالید و گفت ”به حوض سْیلوآم برو و شستشوی کن.“ پس رفته، شستشوی کردم و بینا گشتم.» 12 از او پرسیدند: «او کجاست؟» پاسخ داد: «نمیدانم.»
«آمین، آمین، به شما میگویم، آن که از در به آغل گوسفندان داخل نشود، بلکه از راهی دیگر بالا رود، دزد و راهزن است. 2 امّا آن که از در به درون آید، شبان گوسفندان است. 3 دربان، در بر او میگشاید و گوسفندان به صدای او گوش فرا میدهند؛ او گوسفندان خویش را به نام میخواند، و آنها را بیرون میبرد. 4 چون همۀ گوسفندان خود را بیرون بَرَد، پیشاپیش آنها گام برمیدارد و گوسفندان از پی او میروند، زیرا صدایش را میشناسند. 5 امّا هرگز از پی بیگانه نمیروند، بلکه از او میگریزند، زیرا صدای بیگانگان را نمیشناسند.» 6 عیسی این تمثیل را برایشان بیان کرد، امّا آنان درنیافتند بدیشان چه میگوید. 7 پس بار دیگر بدیشان گفت: «آمین، آمین، به شما میگویم، من برای گوسفندان، ’در‘ هستم؛ 8 آنان که پیش از من آمدند، همگی دزد و راهزنند، امّا گوسفندان به آنان گوش فرا ندادند. 9 من ’در‘ هستم؛ هر که از راه من داخل شود نجات خواهد یافت، و آزادانه به درون خواهد آمد و بیرون خواهد رفت و چراگاه خواهد یافت. 10 دزد نمیآید جز برای دزدیدن و کشتن و نابود کردن؛ من آمدهام تا ایشان حیات داشته باشند و از آن به فراوانی بهرهمند شوند. 11 «من شبان نیکو هستم. شبان نیکو جان خود را در راه گوسفندان مینهد. 12 مزدور، چون شبان نیست و گوسفندان از آنِ او نیستند، هر گاه بیند گرگ میآید، گوسفندان را واگذاشته میگریزد و گرگ بر آنها حمله میبرد و آنها را میپراکَنَد. 13 مزدور میگریزد، چرا که مزدوری بیش نیست و به گوسفندان نمیاندیشد. 14 من شبان نیکو هستم. من گوسفندان خود را میشناسم و گوسفندان من مرا میشناسند، 15 همانگونه که پدر مرا میشناسد و من پدر را میشناسم. من جان خود را در راه گوسفندان مینهم. 16 گوسفندانی دیگر نیز دارم که از این آغل نیستند. آنها را نیز باید بیاورم و آنها نیز به صدای من گوش فرا خواهند داد. آنگاه یک گله خواهند شد با یک شبان. 17 پدر، مرا از این رو دوست میدارد که من جان خود را مینهم تا آن را بازستانم. 18 هیچکس آن را از من نمیگیرد، بلکه من به میل خود آن را میدهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافتهام.» 19 به سبب این سخنان، دیگر بار میان یهودیان اختلاف افتاد. 20 بسیاری از ایشان گفتند: «او دیوزده و دیوانه است؛ چرا به او گوش میدهید؟» 21 امّا دیگران گفتند: «اینها سخنان یک دیوزده نیست. آیا دیو میتواند چشمان کوران را بگشاید؟»
20 در میان کسانی که برای عبادت در عید آمده بودند، شماری یونانی بودند. 21 آنها نزد فیلیپُس، که اهل بِیتصِیْدای جلیل بود، آمدند و به او گفتند: «سَروَرا، میخواهیم عیسی را ببینیم.» 22 فیلیپُس آمد و به آندریاس گفت، و آنها هر دو رفتند و به عیسی گفتند. 23 عیسی به آنان گفت: «ساعتِ جلال یافتن پسر انسان فرا رسیده است. 24 آمین، آمین، به شما میگویم، اگر دانۀ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ امّا اگر بمیرد بارِ بسیار میآورد. 25 کسی که جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. امّا کسی که در این جهان از جان خود نفرت داشته باشد، آن را تا حیات جاویدان حفظ خواهد کرد. 26 آن که بخواهد مرا خدمت کند، باید از من پیروی کند؛ و جایی که من باشم، خادم من نیز خواهد بود. کسی که مرا خدمت کند، پدرم او را سرافراز خواهد کرد.
31 پس از بیرون رفتن یهودا، عیسی گفت: «اکنون پسر انسان جلال یافت و خدا در او جلال یافت. 32 اگر خدا در او جلال یافت، پس خدا نیز او را در خود جلال خواهد داد و او را بیدرنگ جلال خواهد داد. 33 فرزندان عزیز، اندک زمانی دیگر با شما هستم. مرا خواهید جُست و همانگونه که به یهودیان گفتم، اکنون به شما نیز میگویم که آنجا که من میروم، شما نمیتوانید آمد. 34 حکمی تازه به شما میدهم، و آن این که یکدیگر را محبت کنید. همانگونه که من شما را محبت کردم، شما نیز باید یکدیگر را محبت نمایید. 35 از همین محبت شما به یکدیگر، همه پی خواهند برد که شاگرد من هستید.»
1«دل شما مضطرب نباشد. به خدا ایمان داشته باشید؛ به من نیز ایمان داشته باشید. 2 در خانۀ پدر من منزل بسیار است، وگرنه به شما میگفتم. میروم تا مکانی برای شما آماده کنم. 3 و آنگاه که رفتم و مکانی برای شما آماده کردم، باز میآیم و شما را نزد خود میبرم، تا آنجا که من هستم شما نیز باشید. 4 جایی که من میروم راهش را میدانید.» 5 توما به او گفت: «ما حتی نمیدانیم به کجا میروی، پس چگونه میتوانیم راه را بدانیم؟» 6 عیسی به او گفت: «من راه و راستی و حیات هستم؛ هیچکس جز به واسطۀ من، نزد پدر نمیآید. 7 اگر مرا میشناختید، پدر مرا نیز میشناختید؛ امّا پس از این او را میشناسید و او را دیدهاید.» 8 فیلیپُس به او گفت: «سرور ما، پدر را به ما بنما، که همین ما را کافی است.» 9 عیسی به او گفت: «فیلیپُس، دیری است با شما هستم و هنوز مرا نشناختهای؟ کسی که مرا دیده، پدر را دیده است؛ پس چگونه است که میگویی ”پدر را به ما بنما“؟ 10 آیا باور نداری که من در پدرم و پدر در من است؟ سخنانی که من به شما میگویم از خودم نیست، بلکه پدری که در من ساکن است، اوست که کارهای خود را به انجام میرساند. 11 این سخن مرا باور کنید که من در پدرم و پدر در من است؛ وگرنه به سبب آن کارها این را باور کنید. 12 «آمین، آمین، به شما میگویم، آن که به من ایمان داشته باشد، او نیز کارهایی را که من میکنم، خواهد کرد، و حتی کارهایی بزرگتر از آن خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر میروم. 13 و هرآنچه به نام من درخواست کنید، من آن را انجام خواهم داد، تا پدر در پسر جلال یابد. 14 اگر چیزی به نام من از من بخواهید، آن را انجام خواهم داد
وعده روحالقدس15«اگر مرا دوست بدارید، احکام مرا نگاه خواهید داشت. 16 و من از پدر خواهم خواست و او مدافعی دیگر به شما خواهد داد که همیشه با شما باشد، 17 یعنی روحِ راستی که جهان نمیتواند او را بپذیرد، زیرا نه او را میبیند و نه میشناسد؛ امّا شما او را میشناسید، چرا که نزد شما مسکن میگزیند و در شما خواهد بود. 18 «شما را بیکس نمیگذارم؛ نزد شما میآیم. 19 پس از اندک زمانی جهان دیگر مرا نخواهد دید، امّا شما خواهید دید، و چون من زندهام، شما نیز خواهید زیست. 20 در آن روز، خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما. 21 آن که احکام مرا دارد و از آنها پیروی میکند، اوست که مرا دوست میدارد؛ و آن که مرا دوست میدارد، پدرم او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست داشته، خود را بر او ظاهر خواهم ساخت.» 22 یهودا، نه اَسخَریوطی، از او پرسید: «سرور من، چگونه است که میخواهی خود را بر ما ظاهر کنی، امّا نه بر این جهان؟» 23 عیسی پاسخ داد: «اگر کسی مرا دوست بدارد، کلام مرا نگاه خواهد داشت، و پدرم او را دوست خواهد داشت، و ما نزد او خواهیم آمد و با او مسکن خواهیم گزید. 24 آن که مرا دوست نمیدارد، کلام مرا نگاه نخواهد داشت؛ و این کلام که میشنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاده است. 25 «این چیزها را زمانی به شما گفتم که هنوز با شما هستم. 26 امّا آن مدافع، یعنی روحالقدس، که پدر او را به نام من میفرستد، او همه چیز را به شما خواهد آموخت و هرآنچه من به شما گفتم، به یادتان خواهد آورد. 27 برای شما آرامش به جا میگذارم؛ آرامش خود را به شما میدهم. آنچه من به شما میدهم، نه چنان است که جهان به شما میدهد. دل شما مضطرب و هراسان نباشد. 28 شنیدید که به شما گفتم، ”من میروم، امّا باز نزد شما میآیم.“ اگر مرا دوست میداشتید، شادمان میشدید که نزد پدر میروم، زیرا پدر از من بزرگتر است. 29 اکنون این را پیش از وقوع به شما گفتم، تا چون واقع شود ایمان آورید. 30 فرصت چندانی باقی نمانده که با شما سخن بگویم، زیرا رئیس این جهان میآید. او هیچ قدرتی بر من ندارد؛ 31 امّا من کاری را میکنم که پدر به من فرمان داده است، تا جهان بداند که پدر را دوست میدارم. برخیزید، برویم.
1«من تاک حقیقی هستم و پدرم باغبان است. 2 هر شاخهای در من که میوه نیاورد، آن را قطع میکند، و هر شاخهای که میوه آورد، آن را هَرَس میکند تا بیشتر میوه آورد. 3 شما هماکنون به سبب کلامی که به شما گفتهام، پاک هستید. 4 در من بمانید، و من نیز در شما میمانم. چنانکه شاخه نمیتواند از خود میوه آورد اگر در تاک نماند، شما نیز نمیتوانید میوه آورید اگر در من نمانید. 5 «من تاک هستم و شما شاخههای آن. کسی که در من میماند و من در او، میوۀ بسیار میآورد؛ زیرا جدا از من، هیچ نمیتوانید کرد. 6 اگر کسی در من نماند، همچون شاخهای است که دورش میاندازند و خشک میشود. شاخههای خشکیده را گرد میآورند و در آتش افکنده، میسوزانند. 7 اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هرآنچه میخواهید، درخواست کنید که برآورده خواهد شد. 8 جلال پدر من در این است که شما میوۀ بسیار آورید؛ و اینگونه شاگرد من خواهید شد. 9 «همانگونه که پدر مرا دوست داشته است، من نیز شما را دوست داشتهام؛ در محبت من بمانید. 10 اگر احکام مرا نگاه دارید، در محبت من خواهید ماند؛ چنانکه من احکام پدر خود را نگاه داشتهام و در محبت او میمانم. 11 این سخنان را به شما گفتم تا شادی من در شما باشد و شادی شما کامل شود. 12 «حکم من این است که یکدیگر را محبت کنید، چنانکه من شما را محبت کردهام. 13 محبتی بزرگتر از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند. 14 دوستان من شمایید اگر آنچه به شما حکم میکنم، انجام دهید. 15 دیگر شما را بنده نمیخوانم، زیرا بنده از کارهای اربابش آگاهی ندارد. بلکه شما را دوست خود میخوانم، زیرا هرآنچه از پدر شنیدهام، شما را از آن آگاه ساختهام. 16 شما نبودید که مرا برگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم و مقرر داشتم تا بروید و میوه آورید و میوۀ شما بماند، تا هر چه از پدر به نام من درخواست کنید به شما عطا کند. 17 حکم من به شما این است که یکدیگر را محبت کنید.
1 پس از این سخنان، عیسی به آسمان نگریست و گفت: «پدر، ساعت رسیده است. پسرت را جلال ده تا پسرت نیز تو را جلال دهد. 2 زیرا او را بر هر بشری قدرت دادهای تا به همۀ آنان که به او عطا کردهای، حیات جاویدان بخشد. 3 و این است حیات جاویدان، که تو را، تنها خدای حقیقی، و عیسی مسیح را که فرستادهای، بشناسند. 4 من کاری را که به من سپردی، به کمال رساندم، و اینگونه تو را بر روی زمین جلال دادم. 5 پس اکنون ای پدر، تو نیز مرا در حضور خویش جلال ده، به همان جلالی که پیش از آغاز جهان نزد تو داشتم. دعای عیسی برای شاگردان 6 «من نام تو را بر آنان که از جهانیان به من بخشیدی، آشکار ساختم. از آنِ تو بودند و تو ایشان را به من بخشیدی، و کلامت را نگاه داشتند. 7 اکنون دریافتهاند که هرآنچه به من بخشیدهای، براستی از جانب توست. 8 زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم، و ایشان آن را پذیرفتند و بهیقین دانستند که از نزد تو آمدهام، و ایمان آوردند که تو مرا فرستادهای. 9 درخواست من برای آنهاست؛ من نه برای دنیا بلکه برای آنهایی درخواست میکنم که تو به من بخشیدهای، زیرا از آنِ تو هستند. 10 هرآنچه از آنِ من است، از آنِ توست و هرآنچه از آنِ توست، از آنِ من است؛ و در ایشان جلال یافتهام. 11 بیش از این در جهان نمیمانم، امّا آنها هنوز در جهانند؛ من نزد تو میآیم. ای پدرِ قدّوس، آنان را به قدرت نام خود که به من بخشیدهای حفظ کن، تا یک باشند، چنانکه ما هستیم. 12 من آنها را تا زمانی که با ایشان بودم، حفظ کردم، و از آنها به قدرت نام تو که به من بخشیدهای، محافظت نمودم. هیچیک از ایشان هلاک نشد، جز فرزند هلاکت، تا گفتۀ کتب مقدّس به حقیقت پیوندد. 13 امّا حال نزد تو میآیم، و این سخنان را زمانی میگویم که هنوز در جهانم، تا شادی مرا در خود به کمال داشته باشند. 14 من کلام تو را به ایشان دادم، امّا دنیا از ایشان نفرت داشت، زیرا به دنیا تعلّق ندارند، چنانکه من تعلّق ندارم. 15 درخواست من این نیست که آنها را از این دنیا ببری، بلکه میخواهم از آن شَرور حفظشان کنی. 16 آنها به این دنیا تعلّق ندارند، چنانکه من نیز تعلّق ندارم. 17 آنان را در حقیقت تقدیس کن؛ کلام تو حقیقت است. 18 همانگونه که تو مرا به جهان فرستادی، من نیز آنان را به جهان فرستادهام. 19 من خویشتن را بهخاطر ایشان تقدیس میکنم، تا ایشان نیز به حقیقت تقدیس شوند. دعای عیسی برای همۀ پیروانش 20 «درخواست من تنها برای آنها نیست، بلکه همچنین برای کسانی است که به واسطۀ پیام آنها به من ایمان خواهند آورد، 21 تا همه یک باشند، همانگونه که تو ای پدر در من هستی و من در تو. چنان کن که آنها نیز در ما باشند، تا جهان ایمان آورد که تو مرا فرستادهای. 22 و من جلالی را که به من بخشیدی، بدیشان بخشیدم تا یک گردند، چنانکه ما یک هستیم؛ 23 من در آنان و تو در من. چنان کن که آنان نیز کاملاً یک گردند تا جهان بداند که تو مرا فرستادهای، و ایشان را همانگونه دوست داشتی که مرا دوست داشتی. 24 ای پدر، میخواهم آنها که به من بخشیدهای با من باشند، همانجا که من هستم، تا جلال مرا بنگرند، جلالی که تو به من بخشیدهای؛ زیرا پیش از آغاز جهان مرا دوست میداشتی. 25 «ای پدرِ عادل، دنیا تو را نمیشناسد، امّا من تو را میشناسم، و اینها دانستهاند که تو مرا فرستادهای. 26 من نام تو را به آنها شناساندم و خواهم شناساند، تا محبتی که تو به من داشتهای، در آنها نیز باشد و من نیز در آنها باشم.»
28 آنگاه عیسی آگاه از اینکه همه چیز به انجام رسیده است، برای آنکه کتب مقدّس تحقق یابد، گفت: «تشنهام.» 29 در آنجا ظرفی بود پر از شراب ترشیده. پس اسفنجی آغشته به شراب بر شاخهای از زوفا گذاشته، پیش دهان او بردند. 30 چون عیسی شراب را چشید، گفت: «به انجام رسید.» سپس سر خم کرد و روح خود را تسلیم نمود. 31 آن روز، روز ’تهیه‘ بود، و روز بعد، شَبّات بزرگ. از آنجا که سران یهود نمیخواستند اجساد تا روز بعد بر صلیب بماند، از پیلاتُس خواستند تا ساق پاهای آن سه تن را بشکنند و اجسادشان را از صلیب پایین بیاورند. 32 پس سربازان آمدند و ساق پاهای نخستین شخص و آن دیگر را که با عیسی بر صلیب شده بود، شکستند. 33 امّا چون به عیسی رسیدند و دیدند مرده است، ساقهای او را نشکستند. 34 امّا یکی از سربازان نیزهای به پهلوی او فرو برد که در دم خون و آب از آن روان شد. 35 آن که این را دید، شهادت میدهد تا شما نیز ایمان آورید. شهادت او راست است و او میداند که حقیقت را میگوید. 36 اینها واقع شد تا کتب مقدّس به حقیقت پیوندد که: «هیچیک از استخوانهایش شکسته نخواهد شد،» 37 و نیز بخشی دیگر از کتاب که میگوید: «بر آن که نیزهاش زدند، خواهند نگریست.»
19 شامگاه همان روز، که نخستین روز هفته بود، آنگاه که شاگردان گرد هم بودند و درها از ترس یهودیان قفل بود، عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت: «سلام بر شما!» 20 چون این را گفت، دستها و پهلوی خود را به آنان نشان داد. شاگردان با دیدن خداوند شادمان شدند. 21 عیسی باز به آنان گفت: «سلام بر شما! همانگونه که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را میفرستم.» 22 چون این را گفت، دمید و فرمود: «روحالقدس را بیابید. 23 اگر گناهان کسی را ببخشایید، بر آنها بخشیده خواهد شد؛ و اگر گناهان کسی را نابخشوده بگذارید، نابخشوده خواهد ماند.»